سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کد پیغام خوش آمدگویی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
سیده فاطمه[729]

باران باش و ببار نپرس پیاله های خالی از آن کیست
ویرایش
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
لینک دوستان
ویرایش
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 104383
تعداد کل یاد داشت ها : 108
آخرین بازدید : 103/2/1    ساعت : 3:40 ع

در پایان امر که لیلی مریض شد و تب داشت ، به


مادر پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو : اگر خواستی


به کسی علاقه مند


شوی ، به موجودی که با یک تب از بین می رود ، دل مَبند. حیف 

 


است انسان

 

 

به خودش و به غیر خدا و به هر آنچه متغیّر است ، دل ببندد؛ زیرا

 

 

 هرچه غیر خداست در معرض زوال وتغییر است.

 







      

 

 از آن بهار تا این بهار آموخته ام که ...

بیشتر عشق بورزم و تنفر و بدی ها رو از خود دور کنم؛

یاد گرفتم انسان در زندگی میتواند دوباره متولد شود و بهاری زیبا تر خلق کند؛

یاد گرفتم با چشمانی باز تر به زیبایی ها اطرافم توجه کنم از اواز پرندگان از نوازش گلها و غذا دادن به حیوانات لذت ببرم؛

یاد گرفتم شاد باشم لبخند بزنم چرا که وقتی به زندگی لبخند میزنم وقتی که به گل لبخند میزنم انعکاس و بازتاب خنده ام را در زندگی و گل میبینم؛

یاد گرفتم سختی درد هایی را که تحمل کردم  پیش زمینه ای برای آگاهی بیشتر بوده است و با درد ها طعم شیرین زندگی کردن  و عشق ورزیدن را درک کرده ام ؛

اگرچه برای ابراز دوست داشتن به یک دوست ، گلی را چیده ام اما از ان دوست آموختم که گل را نباید چید بلکه باید نوازش کرد حتی اگر خود کاشته باشی زیرا هیچ کس مالک گلی نیست چه بسا که نگهبان گلی است که کاشته است ...







      

 


بیائیم امسال سفر مقدس خود را آغاز کنیم.

و پیروزی «جان» را بر«من ذهنی» جشن بگیریم.

بیائیم از سرداب پیچ در پیچ « من » بیرون آمده

و رو به بلندای «جان» پیش برویم.

وجد و طرب تجربیات روحانی را جستجوگر باشیم.

و آزادی مطلق، رسیدن به رهایی این والاترین «هدف» زندگی را برگزینیم.

بیائیم امسال نه فقط بیشتر بخوانیم، بلکه بخواهیم از زندگی بیشتر بهره‌مند شویم.

چگونه -؟ به همه چیز نگاه دوباره بیاندازیم.

به همه چیز نگاه دوباره بیاندازیم.

به زندگی این لحظه نگاه کنیم.

با دلیلی دیگر نگاه کنیم

هشیار شویم به زندگی هر لحظه

به اصل خود زنده شویم.

زنده بودن، آرامش و عشق به همنوع را تمرین کنیم.

خدای را از ذهن آزاد کنیم، تا یکی بودن خدا و زندگی را حس کنیم

بیدار شویم و بیدار بمانیم

تا درساحت او آرامش را در آغوش بگیریم.

درد کشیدن ما به خاطر دور شدن از تقدیر ماست.

بگذاریم خدا در ما زاده شود تا عشق را تجزیه کنیم....

بیائیم امسال هدفی والا برگزینیم.

و همه تلاش خود را معطوف به آن کنیم.

و آنگه حاصلش را تقدیم زندگی نمائیم.

هدف خویش را در راستای کشف موهبتی قرار دهیم که خداوند به ما عطا فرموده است.

رشد دادن این موهبت را کار زندگی خویش سازیم...

و بخشیدن این موهبت را معنای زندگی خود بدانیم.

بیائیم با سهراب

                   «از سایه ، روشن برویم»

امسال بینایی خود را جشن بگیریم به انتظار پایان دهیم و رستاخیزمان را نظاره کنیم.

لحظه‌ها را دریابیم.از خود آغاز کنیم،بسازیم،از نو بسازیم،

                                                                      و « لحظه‌ها» را چراغانی کنیم

دلشوره فردا و تکرار داستان دیروز را به مستی حال تبدیل کنیم.

بیائیم

خواب پروانه شدن ببینیم

متعهدانه کمر به شکستن پوسته ببندیم.

امسال سبزه گره بزنیم 

                              و گره از ابرو، از دل، از خاطره و از فردا باز کنیم.

بیائیم

          دستان مادر را در دست بگیریم

      

          و به انتظار طلوع خورشید لحظه شماری کنیم.

          خاطره‌ها و رنجش‌ها را به دست باد بسپاریم.

          به همه کس و همه چیز به همانگونه که هست، عشق بورزیم.

بیائیم

          دیگر نگوئیم « دریغ از پارسال»

          دیگر نگوئیم «ای .... بد نیستم!»

نگاه کنیم به معجزه بودن

بگذاریم سکوت سخن بگوید

گوش را به نوازش صدای خستگان در بگشائیم 

هرکسی رنجشی از ما دارد،

                             آینه‌ای در دست گرفته  فرصتی بدهیمش،

                                                شاید فرصتی فراهم است.

                                                          تا نظاره‌گر خود باشیم

آری : زندگی کوتاه است نگذاریم

«لبه طاقچه‌ی عادت، از یاد من و تو برود»؛

بیائیم به زندگی نگاهی مومنانه کنیم

نگذاریم، تردیدها دلسردمان کند

جهان امروز

نیازمند عشق است و دستانی توانمند،

نگاهی گرم و کلامی «با شرافت»!

یادمان نرود که سهم خود را ادا کنیم

پل بسازیم به جای دیوار،

و حال خوش، قسمت کنیم.

مبادا با قضاوتی کور.... فرشته‌ای را دیو کنیم.

آری: زندگی کوتاه است

مجالی اندک تا:

به راه‌های نرفته، برویم

                             دستهای نگرفته ، بگیریم

                                                        پرده‌های برنگشاده، بگشاییم

                                                                         بغض فرو خفته، رها کنیم

رویای نادیده ببینیم، گل‌های نبوئیده را ببوئیم

                                                چشم اندازه‌های زیبای ندیده، ببینیم

بر دلهای شکسته مرهم نهیم،گره‌های نشگوده،بگشاییم

مردگان به ظاهر زنده را، مسیحاوار زنده کنیم.

و تا می‌توانیم تجربه کنیم:

سکوت زیبای یک صبح آرام و ساده را،

اعجاز دنیای پیچیده‌ی درون را،

ملاقات با هستی بخش جانمان را،

بیائیم به غریبه‌ها سلام کنیم

به همسانی بیندیشیم، نه به تفاوت‌ها

نگذاریم، کلاه و دامن و سجاده و رنگ و بو و مو، فاصله ایجاد کند.

دست دشمن را در دست بگیریم و به چشمان فاضله نگاه کنیم.

هرکه مشغول خویش را ، به دیدن خورشید دعوت کنیم. 

پنبه از گوش درآوریم و به زیارت آبشار و مرغ عشق برویم  

به گل فروش گل را نشان دهیم

نذرکنیم پرنده‌ای اسیر آزاد کنیم

بیائیم امسال، به زمان و مکان وابسته نباشیم.

آسمان همه جا رنگ دل ما دارد.

بیائیم خزیدن را وانهیم ولذت پرواز را تجربه کنیم.

بیائیم

امسال : زندگی کنیم

عشق بورزیم، بیاموزیم،خدمت کنیم

و از خود رد پایی برجای بگذاریم.

 

 







      



بسیاری این راه را پیموده اند شما  هم بپیمایید ضرر نمی کنید !

قانون1



 بیائید ذهنمان را پر از فکر آرامش، شجاعت، سلامتی و امید کنیم زیرا زندگی ما همان چیزی است که ذهنمان می سازد.

قانون 2



بیائید حتی با دشمنان حتیٌ الامکان درگیر نشویم ، زیرا این کار بیشتر از آن که آنها را آزرده خاطر کند، از ما نیرو می گیرد.بیائید حتی یک دقیقه را هم صرف فکر درباره کسانی که دوست نداریم نکنیم.

قانون 3



الف- به جای نگرانی درباره ناسپاسی،انتظار ناسپاسی داشته باشیم. یادمان باشد که حضرت مسیح فقط در یک روز ده آدم جذامی را شفا داد وفقط یک نفر از او تشکر کرد.

ب- یادمان باشد که تنها راه دست یافتن به خوشحالی وسعادت، انتظار تشکر از دیگران نیست، بلکه بخشش را باید به خاطر شادی بخشش دوست داشت.

د- یادمان باشد که سپاسگذاری را باید همچون بذری کاشت بنابراین اگردوست داریم، فرزندانمان آدمهای شکرگذاری بار بیایند، باید این صفت را به آنها بیاموزیم.

قانون4



همیشه چیزهایی را که باید شکرشان را به جا بیاورید بشمارید، نه مشکلاتتان را.

قانون 5



از دیگران تقلید نکنیم. خودمان را بشناسیم وخودمان باشیم زیرا حسادت یعنی جهل و تقلید یعنی خودکشی.

قانون 6



وقتی تقدیر به دستمان یک لیمو ترش میدهد، از آن شربت درست کنیم.

قانون 7



با اندکی شاد کردن دیگران، اندوه خود را از یاد ببریم. وقتی به دیگران نیکی می کنید به خود نیکی کرده اید.







      

«یک صبر و هزار افسوس مخور»

آورده اند که در بلاد خراسان پادشاهی بود که سال ها خدا به او فرزندی عطا نکرده بود. به همین خاطر همیشه اندوهگین بود و مدام به درگاه حق تعالی دعا و زاری می کرد، تا اینکه بالاخره خدا به او فرزندی عطا کرد. پادشاه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید و آنقدر از آمدن آن فرزند خرسند بود که چند دایه را مامور رسیدگی او کرده بود تا هم مراقب او باشند و هم تربیت او را بر عهده بگیرند.

اتفاقا این پادشاه راسوی تربیت شده ای داشت که در قصر شاهی زندگی می کرد و با بازی هایی که به او یاد داده بودند پادشاه را سرگرم می کرد و می خنداند. روزی از روزها زمانی که فرزند پادشاه در گهواره بود و دایه ها هم از خستگی خوابشان برده بود، ماری از پنجره اتاق وارد شد و به طرف گهواره کودک حرکت کرد. راسو که یکی از دشمنان سرسخت ِمار است به محض دیدن مار به طرف او حمله کرد و با او گلاویز شد و بالاخره مار را از پا درآورد و به گوشه ای انداخت. در اثر درگیری آن دو، یکی از دایه ها از خواب پرید و دید که راسو با دهان خون آلود از گهواره پایین آمد. بنای شیون و فریاد را گذاشت که راسو طفل را کشت. مادر بچه و بقیه دایه ها هم وحشت زده بنا کردند به داد و فریاد. پادشاه هم که اتاقش همان نزدیکی بود از صدای آنان هراسان به اتاق بچه آمد و باورش شد که راسو بچه را کشته است. این بود که آنی تامل نکرد. راسو را که همان دور و بر بازیگوشی می کرد با عصبانیت برداشت و چنان برزمین کوبید که مغزش متلاشی شد. بعد گریه کنان به طرف گهواره رفت و با تعجب و تردید، دید بچه صحیح و سالم است. همان لحظه یکی از دایه ها مار مرده را گوشه اطاق پیدا کرد و به همه نشان داد. همه دانستند که راسوی بیچاره جان بچه را نجات داده بود و پادشاه ِپشیمان تازه فهمید که چه موجود نجیبی را بی گناه مجازات کرده و «در عوض ِنیکی، بدی کرده است» بعد با خود گفت : «بی صبری کردم و خودم را در دریای ندامت انداختم» اگر اندکی تامل می کردم و شکیبا می بودم این عمل از من صادر نمی شد و اینگونه دچار افسوس و دریغ نمی گردیدم. اکنون دیگر این حادثه را با آب حسرت نمی توان تسکین داد و دیگر پشیمانی سودی ندارد.»







      

حرف‌هایی که اشک خلبانان عراقی را جاری کرد

هواپیماهای عراقی وقتی که داشتند از بالای سر دانش‌آموزان عبور می‌کردند، آنها را می‌دیدند، می‌دیدند که هر کدامشان با نگاهی به آسمان دنبال جان‌پناهی می‌گردند اما با تمام این وجود، انگشت را فشار دادند و بمب‌ها را بر سر دانش‌آموزان ریختند، دانش‌آموزانی که زمین هم از مهربانی آنها به شگفت آمده بود.

 

 

مدارای مردم میانه با اسرای بعثی

داریوش اردبیلی فرمانده عملیات سپاه میانه وقت است که به اسارت گرفتن خلبانان صدام و بازدید آنها از مدرسه زینبیه را روایت می‌کند:

«دو روز بعد از بمباران میانه در 14 بهمن 1365، در حالی که چند تن از بهترین دوستان‌مان را در سپاه از دست داده و سوگوار شهیدان مظلوم بودیم، به ما خبر رسید، یک هواپیمای عراقی در منطقه عملیاتی سومار سرنگون شده و خلبانان آن به اسارت سپاهیان اسلام درآمده‌اند و قرار است، آنها را برای دیدار از آثار جنایات خود به میانه بیاورند.

 
  حیاط مدرسه زینبیه بعد از بمباران با چادر و کیف و کتاب دانش‌آموزان فرش شد

این موضوع همانند شایعه بمباران زینبیه در سطح شهر پیچید؛ روزی که قرار بود آنها وارد شهر شوند مردم در مقابل زینبیه تحصن کردند، احساسات جریحه‌دار شده مردم شهرمان برای ما بسیار قابل احترام بود اما واهمه کردیم که آنها را در حضور چشم مردم وارد شهر کنیم، فکر کردیم شاید برخی بخواهند از آن دو خونخواهی کنند و گزندی به آنها برسانند، در این صورت این مسئله دور از تعالیم اسلام و قرآن بود چراکه خداوند فرموده است: باید با اسرا مدارا کرد.


  * ابراز پشیمانی خلبانان بعثی از حمله به شهر میانه

به هر حال جانب احتیاط را در نظر گرفتیم و با یک مینی‌بوس کهنه و تعدادی سرباز وارد مدرسه شدیم؛ در محوطه مدرسه تعدادی از خانواده‌های شهدا و چند نفر از جانبازان زینبیه حضور داشتند، یکی از جانبازان به نام «رقیه کلانتری» خواهر شهید «محمدباقر کلانتری» بود، وی به محض دیدن خلبانان بعثی با شور خاصی شروع به سخنرانی کرد و چنان کوبنده و منقلب‌کننده پیام مظلومیت شهدای زینبیه را رساند که اشک را از دیدگان حاضران و حتی خلبانان عراقی جاری شد.

 خلبانان اسیر عراقی در جمع مردم داغدیده میانه

او در آخر پرسید: «اگر این اتفاق و فاجعه سر فرزندان خودتان می‌آمد، اکنون چه احساسی داشتید؟» مترجم تمام حرف‌های خانم کلانتری را برای آن دو بازگو کرد و منتظر بود تا آنها هم چیزی بگویند، اما آن دو سکوت کرده و حیرت‌زده به آثار جنایات خود چشم دوخته بودند.

یکی از آنها با گریه و زاری عذرخواهی کرد؛ آنها خیال می‌کردند که به محض ورود به مدرسه خانواده شهدا آنها را زنده نخواهند گذاشت، اما وقتی صبوری، عزت و احترام خانواده شهدا را دیدند، سخت در شگفت و شرمندگی بودند».

* اعتراف خلبانان بعثی به سکوت بین‌الملل از جنگ شهرها علیه ایران

روزنامه کیهان آن روز را اینگونه در گزارشی آورده است: «دو خلبان اسیر عراقی بعدازظهر دیروز از مناطق بمباران شده میانه توسط هواپیماهای عراقی بازدید کردند، خلبانان اسیر عراقی به اسامی «سروان باسل یحیی سلیمان» و «ستوان یکم عبدالعاسی محمدفهد» که در عملیات «کربلای 5» به اسارت رزمندگان درآمده‌اند به دیدار ویرانه‌های دبیرستان دخترانه زینبیه و دبستان ثارالله و فاطمه الزهرا(س) برده شدند. این دو که اعتراف کرده‌اند شخصاً در بمباران شهرهای مریوان، بانه، گیلان‌غرب، مهران، دهلران، صالح‌آباد، آبادان، خرمشهر و صدا و سیمای مرکز ایلام شرکت داشته‌اند، مدعی شدند که در بغداد به آنان گفته شده که مردم ایران از شهرها بیرون رفته‌اند و شهر تبدیل به مناطق نظامی شده است.

خلبانان اسیر عراقی در گفت‌وگو با خبرنگارها از سکوت مجامع بین‌المللی در قبال حملات هوایی عراق به شهرهای ایران ابراز تعجب کردند و آن را دلیل وابستگی رژیم عراق به ابرقدرت‌ها و استکبار جهانی دانستند.

در جریان بازدید خلبانان اسیر عراقی از ویرانه‌های مدارس بمباران شده میانه 2 دانش‌آموز مجروح به اسامی «رقیه کلانتری» و «رحیمه نیکنامی» از بیمارستان به محل بازدید آورده شدند؛ این دو مجروح با توصیف بمباران شهر توسط خلبانان عراقی به عنوان اوج مقاومت ایران و قساوت رژیم صدام از اقدام خلبانان عراقی در حمله به مناطق مسکونی کشورمان ابراز نفرت کردند، خلبانان عراقی نیز متقابلاً با اظهار ندامت از ملت ایران و امام امت تقاضای بخشش کردند»


 







      

 

گفتگو با خدا

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،

خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست ، تو باید از آنها دست بکشی.

از خدا خواستم شکیبایی ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.

از خدا خواستم تا از رنجهایم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختی تو را از دنیا دور و دورتر، و به من نزدیک و نزدیکتر می کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت: نه!
بایسته آن است که تو  خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.

من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه!
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.

از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.

و خدا گفت: آه سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم.







      
<      1   2   3   4   5   >>   >




+ هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله . حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد . التماس دعا

+ سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛ از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

+ بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه. اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشید ...

+ فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، ماه خیر، برکت و نزول قرآن بر تمام مسلمانان مبارک باد.

+ عالم، صدفست و فاطمه، گوهر اوست گیتى عرَض‏ست و این گهر، جوهر اوست در قدر و شرافتش همین بس که ز خلق احمد پدرست و مرتضى، شوهر اوست میلاد خجسته حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادرمبارک. @};- @};- @};-

+ یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال سلام عیدتون پیشاپیش مبارک اللهم عجل لولیک الفرج سالی سرشار ازسلامتی و خوشی ، برای همه عزیزان (دوستان مجازی و حقیقی) آرزومندم. @};- @};- @};-

+ از ستم کردن به کسی که در برابر تو یاوری جز خدا ندارد، بپرهیز.

+ سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر را به همه ملت و مستضعفین جهان تبریک عرض می کنم.

+ درسی که انقلاب اسلامی به ما آموخته است از ابهت ابر قدرت ها نترسیم.(مقام معظم رهبری)

+ انقلاب شکوهمند اسلامی دستاورد میلیون ها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید است.(امام خمینی ره)