خدایا!....چشم بیصبرانه چشم براه لطف و محبتهای توام مهربانا.......
خیره شده ......با ان چشمان مشکی جذابش.......
وبه اینده و روزهای زندگی اش فکر میکرد...........
فقط همیشه می گفت که.....***خدا خودش مرا کمک خواهد کرد ***
ایمان داشت . ایمانی ژرف و عمیق !
به ژرفای آرزوی دلش ....!
و یقین داشت که در آخر ...همه چیز خیلی خوب و عالی پیش خواهد رفت ...
معتقد بود ! .........به یقین و ایمانش !..........
و یک روز ......!
ایمان و یقینش کارساز شد ! .....
و یک روز ......!
خورشید آمد و گونه ی زمین رو بوسید !.........
و بعد از آن تمامی روزهای زندگی اش آفتابی و گرم شد !
آری !..................
ایمان و یقین او به لطف خدای مهربان تمامی خوبی ها را به او هدیه داده بود و حالا اوست که شکرگذار لحظه لحظه ی زندگی اش است ....!
پس تو هم ایمان داشته باش ! و بگذار قلبت بی دلیل به لطف خدا یقین داشته باشد !
آنگاه خواهی دید ....
باران نعمتهای خوب خدا را .........!
باران عشق و خوبی را .....................!
باران محبت را ................!
خدایا .......!
سپاس تو را مهربان من !