بنام خداوند بخشنده مهربان
افکار دیگران!
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد ه بود
و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود،
رادیو نداشت،
چشمش هم ضعیف بود،
بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود
و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد
و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد
و به کمک او پرداخت.
سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت:
پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟
اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند
کار همه خراب خواهد شد
و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد
هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته
به اخبار رادیو گوش می دهد
و روزنامه هم می خواند
پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده
و تابلوی خود را هم پایین آورد
و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد
و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت:
پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید:
اندیشه های خود را شکل ببخشید
در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند.
خواسته های خود را عملی سازید
وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
واما دوستان عزیز
این شما واین هم
ادامه مطلب
شاد باشید
هنوز هم یکی داری!
مرد ثروتمندی که مال فراوان داشت همراه خدمتکاران و زنان خود از مقابل مدرسه شیوانا عبور میکرد
اورا دید که بر روی تخته سنگی نشسته و دانش آموزان خودصحبت میکند.
یکی از دانش آموزان اشاره به مرد ثروتمندکرد و گفت:ببین استاد این مرد دو تا همسر دارد
و به این کار افتخار میکند.
شیوانا لبخندی زد و گفت:او یک همسربیشتر ندارد!
مرد ثرومتمند که صدای شیوانا را شنیده بود فریاد زد.
نخیراین دو نفر همسران من هستند.اولین همسرم این خانم زرد پوش بود که با عشق با او ازدواج کردم
و دومی این خانم سفیدپوش است که او هم با محبت فراوان همسر من شد
هر دوی انها مرا تا اعماق وجودشان دوست دارند.
شیوانا دوباره با تبسم سرش را به علامت نفی تکان دادو گفت:
"قبول ندارم تو وقتی به سراغ همسر دوم رفتی از دل همسر اول بیرون افتادی
به فرض اینکه همسر دوم تو را بلهوس و عیاش نداند و واقعا به خودت دلبسته باشد،
پس نهایتاتو همین دومی را داری. اولی از روی ناچاری هست که همراهی ات میکند.
می گویی نه؟؟؟!!این را میتوانی از هر زنی از جمله زن دومت بپرسی!؟
متاسفم تودر خوشبینانه ترین حالت همیشه فقط یک همسر داشتی
و هنوز هم بیشتر از یکی نداری!"